پوریا بختیاری فرپوریا بختیاری فر، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

پوریای مامان

خلاصه ای از خاطرات تو تا دو سالگی

پوریای عزیزم تو در بیمارستان قمر بنی هاشم تهران میدان رسالت متولد شدی. اون روز از مهمترین روزهای زندگی من و بابات حساب میشه . میدونی زندگیم خیلی زود گذشت روزهای شیرین کودکی تو. از همون اول خیلی باهوش بودی . پسر گلم تو خیلی زود زبون باز کردی تقریبا نه ماهت بود که اولین کلمه رو زبونت اومد و گفتی ماما ،  این بزرگترین شادی من بود که تو اولین چیزی که گفتی صداکردن من بود. وقتی هشت ماهت بود مدادو اینقدر قشنگ دست می گرفتی که باورکردنی نبود. البته به دست چپ و ما هر کاری کردیم مداد و قاشق رو به دست راست تو بدیم نشد که نشد. تولد یک سالگیت خیلی باحال و با شکوه برگزار شد. من صورت همه بچه ها رو گریم کردم و کلاه سر همشون گذاشتم و خلاصه دست آخر یکی از ...
15 مرداد 1391

بدون عنوان

پسرگلم دوست دارم تو شعرهای زیادی بلدی و حتی تا الان 5 سوره قران هم حفظی ولی سحر که برای خوردن سحری بلند شدیم منو کاملا غافلگیر کردی. سحر از تلویزیون دعای فرج پخش می شد که تو گفتی اینو توی مهدکودک می خونیم و شروع کردی دست و پا شکسته به خوندن خیلی خوشحال و سوپرایزم کردی عزیزم.
8 مرداد 1391

بدون عنوان

عشق من پوریا سلام مامان جان امروزخیلی خوشحالم که تونستم برات وبلاگ بسازم پسر گلم کمی دیر شده ولی به بزرگی دل خودت ببخش منو. الان تو سه سال و یک ماه و نه روزته . خیلی از خاطرات بچگی هاتو می خوام از این به بعد در وبلاگت ثبت کنم تا یه روزی خودت بخونی. ...
8 مرداد 1391
1